کارآگاهی که از هویتش فراری است
محمد قمری_مترجم ادبی
چندی پیش کتاب خفاش توسط نشر چترنگ و به قلم یو نسبو، نویسنده خوشذوق، موسیقیدان معروف، صخرهنورد کنونی و فوتبالیست سابق نروژی با ترجمه عباس کریمیعباسی منتشر شد که قبل از خواندن آن چند نکته توجهم را جلب کرد.
یک
ابتدا طراحی جلد اختصاصی و چشمنواز آن بود و سپس سبکی و جنس کاغذی که خواندن آن چشم را خسته نمیکند؛ چرا که بازتاب نور مناسبی دارد و از سویی بهدلیل سبکی دست را خسته نمیکند. بیاختیار به این فکر کردم که در موقعیت کنونی نکاتی دور از چشم اما مهم در تولید کتاب چقدر میتواند در جذب مخاطب و ارتقای کتابخوانی مؤثر باشد. این موضوع سالهاست در کشورهایی که آمار بالای کتابخوانی دارند و مردم آن در اماکن عمومی، کتاب بهدست دیده میشوند رعایت میشود اما در کشور ما هنوز برخی ناشران حتی متوجه آن هم نشدهاند!
دو
اما خفاش. نخستین کتاب از سری ماجراهای کارآگاه جنایی نروژی به نام هری هوله است که تاکنون او را به نام هری هول میشناختیم و با توجه به توضیحی که مترجم کتاب داده تلفظ صحیح آن هوله است. نسبو از همان ابتدای کتاب سر شوخی را با کاراکتر خودش باز میکند و با نام harry hole بازی زبانی میکند. در فرودگاه مسئول گذرنامه با دیدن نامش لبخند میزند و پلیسی که به استقبالش میآید او را هولی (holly) صدا میزند و هری از خداخواسته میگذارد همه او را هولی صدا کنند که معنای مناسبی دارد و حتی تا پایان داستان خودش هم خودش را هولی معرفی میکند! توضیح این بازی زبانی در پینویس مترجم آمده اما آنچه قابلاعتناست این است که نویسنده از آغاز نخستین آشنایی خواننده با کتاب، نوعی دوگانگی شخصیتی و فرار هوله از چیزی را که هست با طنز و ظرافتی زیرپوستی بیان میکند و این همان موضوعی است که جانکلام شخصیتپردازیهای نسبو در تمام
کتابهایش است.
سه
از آنجا که در ترجمه دستی بر آتش دارم نسبت به واژهها دقیقم و پیشترها که نسخه اصلی خفاش را تورق کرده بودم بهنظرم رسید که به دلایل مختلف تفاوت فرهنگی در روابط اجتماعی ممیزی بسیاری در ترجمه خواهد خورد و از اینرو در این نسخه موارد موردنظر را رصد کردم و دریافتم که نسخه کاملی است هرچند در برخی موارد مترجم با هوشمندی خاصی و بدون اینکه تحریف یا نقصان به وجود آید با استفاده از ایجاز یا شرحوبسط در زبان مقصد، متن زبان مبدا را که خود ترجمه دوم از زبان نروژی بوده از تیغ ممیزی مصون نگاه
داشته است.
چهار
متأسفانه خیلی از نشرها حتی ویراستار ندارند و به همان متن مترجم بسنده میکنند. ویراستاری کتاب یکدست و روان است و البته در کتابهای قبلی این نشر هم همین بوده و میتواند نکته مهمی در جذب مخاطب باشد در عین حالکه به ترجمه ضربه نزده است. ماجرای داستان در استرالیا اتفاق میافتد و لحنها در گفتارها مناسب آورده شده. مثلا مأمور اداره گذرنامه میپرسد: «چطوری رفیق؟» درحالیکه در کانادا یا انگلستان این دیالوگ هرگز استفاده نمیشود.
پنج
چند روز قبل از خواندن خفاش ترجمه کتابی از بیل کلینتون و جیمز پترسون به دستم رسید که از همان ابتدا احساس کردم ترجمه میلنگد و وقتی همان صفحه اول را تطبیق دادم دیدم که3غلط فاحش در عنوان مشاغل دارد و با ترجمه دیگری که درست بود عوض کردم. همیشه نسخه اصلی را تورقی میکنم و با متن ترجمه تطبیق میدهم. توصیه میکنم اگر فرصت دارید این کار را بکنید تا بهترین ترجمه را بهدست بیاورید.